ماهِ مامانماهِ مامان، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

فصل طلایی

واکسن

دیروز صبح دخترکم واکسن هجده ماهگیشو زد عزیزِ دلِ مامان لبخند زنان به آقایی که باید واکسنو میزد نگاه میکرد آقا هم یه عروسکِ موش که اونجا بود و دستش داد آیدا هم یه نگاهی به موش که چشمهاش بسته بود کرد و گفت چِش چِش یعنی عروسک چشم داره تو همین لحظه از دردِ واکسن چنان جیغی کشید بچم عسلم شیرینم تا همین الان با عوارضِ واکسن درگیرِ تب میکنه دستشم درد میگیره ،مامان فدایِ چشمهاش بشم الان پاشو آب زدم غرق خوابِ ولی میترسم تبش بره بالا  امیدوارم فردا روبه راه بشه آیدایِ همیشگی مامان بشه، دیروز و امروز حضورِ مادرم کلی انرژی مثبت بود هم واسه من هم دخترکم،  مادرم فرشته است یعنی آیدا هم این احساسی که من نسبت به مادرم دارم رو نسبت به من خواهد د...
3 خرداد 1397

هجده ماهگی

دخترکِ قشنگم امروز هجده ماهه میشه، دفعه قبل که اینجا مطلب گذاشتم هنوز ماهِ مامان به دنیا نیومده بود هنوز دستهای خوشگلشو نگرفته بودم ولی الان راه میره کلمه کلمه شیرین زبونی میکنه عاااشقِ تاب بازیِ و هندونه و خیارِ  عاشقِ بالا رفتن از هر چیزی که بشه ازش بالا رفت و شایدم نشه تو فرهنگ لغت ِ آیدا آب یعنی دریا ـ ـ ـ هر وقت میخواد بگه بریم دریا میگه : آب شیش شی (صدایِ دریارو در میاره ) دخترکم یه جوری با ذوق همه چیِ زندگی رو نگاه میکنه که لحظه های زندگیم رنگِ تازگی گرفته و روزمرگی بی معنی شده.
29 ارديبهشت 1397
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل طلایی می باشد